موضوع: "مناسبت"

نمایشگاه محصولات خانگی اسفند۹۶

نمایشگاه محصولات خانگی طلاب حوزه علمیه الزهراء (س) ارومیه در راستای حمایت از تولید ملی

 

 

 

صدها عروسک

جشن روز دختر توسط حوزه علمیه الزهراء(س) ارومیه  و ساختن صدها عروسک برای صدها دختر شهر در پارک بانوان ارومیه. معاون محترم فرهنگی خانم نسیبه خیرآبادی و طلاب پایه های مختلف به مدت دو هفته این هدیه ها را برای دختران شهر آماده کردند.

معلم

 

استاد آسمانی ام روزت مبارک

 

 
از یک کلام جانفزا، صد مرده احیا می کنی

هنگام تعلیم سخن، کار مسیحا می کنی



هر دم که می گویی سخن، جان می دهی ما را به تن

در جان دمیدن در بدن، اعجاز عیسا می کنی



با دانش خود هر زمان، بخشی حیات جاودان

خضری و آب زندگی، در ساغر ما می کنی


دستت چو از گچ شد سپید، آید ید بیضا پدید
یعنی به هنگام عمل، اعجاز موسا می کنی


نوحی و با کشتی خود، ما را به ساحل می بری
چون نا خدایی، با خدا، رو سوی دریا می کنی


موسی یدی، عیسی دمی، فرزند پاک آدمی
در کار، آدم پروری، پیغمبری ها می کنی


احمد معلم بوده است، خود این سخن فرموده است
با پیروی از نقش او، نقش خود ایفا می کنی


شغل تو، شغل انبیا، گفت تو، گفتار خدا
( اقرا به اسم ) گویی و درس خود انشا می کنی


نادان از جان مرده را ، و آن کوردل افسرده را
با معجز خود هر دو را، دانا و بینا می کنی


با مهر و با لطف و صفا، دل را تسلی می دهی
با دانش و دین وهنر، جان را مصفا می کنی


بس قوه ها آید به فعل، از قدرت گفتار تو،
هر غنچه نشکفته را، چون گل شکوفا می کنی


انسان انسان پروری، گر در حقیقت بنگری
در نقش شاگردان خود، خود را تماشا می کنی


تنها نه با علم وعمل، اندیشه ها می پروری
از عشق در دل های ما، صد شور بر پا می کنی


در پرتو خود ساختی ، از ذره ها خورشیدها
هر روز خورشید دیگر، تقدیم دنیا می کنی


هرگز نداری غیر حق، از حق تمنای دگر
گر غیر حق باشد یقین، ترک تمنا می کنی


شعر از : علی مظاهری



 

 

 

 

روز معلم


تقدیم به ید بیضایی

از تو گفتن کار یک دلداده است

قلب تو قلبی سفید و ساده است

هر چه می دانم تو یادم داده ای

پند هایت پاک و فوق العاده است

از معلم شعر گفتن ساده نیست

چون معلم آدمی آزاده است

دست پاکش معنی مردانگیست

سر به مهر و بر سر سجاده است

گفته بودم پیش از این یکبار من

قلب تو قلبی سفید و ساده است

شاعر: محمد شکری فرد

 

عید قربان، روز تجلی عشق .....


ابراهیم چه زیبا بندگی می کند معبود خویش را!
و از آن زیباتر لبیک اسماعیل است به امر پروردگارش!
چه آرام و مشتاقانه به سوی قربانگاه قدم بر میداشت!
انگار به خانه یار دعوت شده باشد،
آن صحنه، تجلی عشق به معشوق بود و بس!

 


1 2