از پرده برون آی ......
از پرده برون آی دلم غرق تمناست
تقصیر دلم نیست تماشای تو زیباست
در حلقه عشاق ز رحمت گذری کن
تا جلوه حسنت نگرند از چپ و از راست
خون می خورم از هجر ولی با که توان گفت
کاین درد نهان سوز از آن من تنهاست
چون نسیت نظر با منت از شدت رشکم
هر جا گذری اشک من از دیده هویداست
گر مست شده عالمی از جام نگاهت
چشمان تو جامند نم چشم تو صهباست
چشم من دلسوخته سر چشمه خون شد
جانا نظری کن که کنون چاره مداواست
عاری نبود از حرم و دیر و کلیسا
دلدار به هر جاست یقین اهل دل آنجاست
مستانه بگیریم قدح در شب وصلت
مستی ز رخ یار چه جان بخش و دل آراست
وصل ار ندهد دست در این فرقت جان سوز
از بخت چه نالیم که جرم از طرف ماست
ما زنده از آنیم که در بحر تو غرقیم
غواص نشانیم که چشمان تو دریاست
گفتم به خرد یار زما رخ ز چه بنهفت
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست
شاعر: افشین ترکارانی
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط ساده به رنگ خدا در 1393/03/01 ساعت 03:57:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1393/04/14 @ 10:13:27 ب.ظ
غریبه اشنا [بازدید کننده]
با سلام،شعرت عالی بود انشالله از این موضوعات هم در اینده از شما ببینیم
با ارزوی سلامتی برای شما