دلتنگی
در مستی جوانی عمرم خزان شد و نیامدی
غنچه ای نشکفته پژمرده شدم و نیامدی
ثانیه ها از پس ثانیه ها می گذرد حواست هست؟
ثانیه را رها کن، سالهاست که می گذرد حواست هست؟
وعده پشت وعده می دهی و یک وعده خوبان وفا نشود
کاش میدانستی حال دلم را، تا شاید بر من جفا نشود
نمی گویم اهل جفایی یا سراب آب نمایی
ولی خودت هم خوب می دانی، چیزی شبیه شعر نیمایی
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط ساده به رنگ خدا در 1399/07/21 ساعت 12:01:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید